سخن در باب عملکرد و هنر،مطلبی امروزی نیست لذا با پیدایش معماری مدرن و وجود دیدگاه های متفاوت و گاه متضاد گفتار در این حیطه را بسیار کرده است.لویی سالیوان با گفته ی فرم تابع عملکرد است از اغازکنندگان جریانی بود که با نظریات معمارانی چون میس وندروهه و لوکوربوزیه ادامه پیدا کرد.این گروه خانه را ماشینی برای زندگی می دانستند و تزئینات را جنایت و به طور خلاصه کمتر را بیشتر، بدین معنا که هر چه بنا از عناصر تزئینی و غیر کاربردی تهی تر باشد به مفهوم ان نزدیک تر است.میس وندروهه به این اصل اعتقاد دارد که ایجاد فرم های تازه هیچ ارتباطی با معماری.....
سخن در باب عملکرد و هنر،مطلبی امروزی نیست لذا با پیدایش معماری مدرن و وجود دیدگاه های متفاوت و گاه متضاد گفتار در این حیطه را بسیار کرده است.لویی سالیوان با گفته ی فرم تابع عملکرد است از اغازکنندگان جریانی بود که با نظریات معمارانی چون میس وندروهه و لوکوربوزیه ادامه پیدا کرد.این گروه خانه را ماشینی برای زندگی می دانستند و تزئینات را جنایت و به طور خلاصه کمتر را بیشتر، بدین معنا که هر چه بنا از عناصر تزئینی و غیر کاربردی تهی تر باشد به مفهوم ان نزدیک تر است.میس وندروهه به این اصل اعتقاد دارد که ایجاد فرم های تازه هیچ ارتباطی با معماری ندارد.این گروه در واقع معماری را زاییده ی عصر خود می دانندو نه معمار و طراح ان.معماری فرزند زمان خود است و معمار تنها وسیله ایست برای خلق.لیکن عمده ای دیگر بر این معتقدند که:تزئینات بخشی از ساختمان است،معماری بر عملکرد استوار است ولی در ان خلاصه نمی شود.ذوق و سلیقه ی شخصی است که بنا را می سازد و در ان روح می دمد.معماری فرزند معمار می باشد که با عصر خود سازگار است.چارلز مور اینگونه می گوید:بیشتر، بیشتر است .لیکن گفتار نوشتار بر این است که:تعاریف گذشته را،باید به چالش بکشانیم و برای واژه هایی که مدت ها مورد استفاده بوده اند تعاریف جدیدی قائل شویم .اگر عملکرد را کاربرد فرم و هنر را زیبایی بصری بدانیم،انگاه تعریف ما از معماری چه خواهد بود؟ایجاد فضا با خلق فرم ها.اگر هدف معماری را خلق فضا بدانیم انگاه هرچه که در این راستا مورد بهره قرار گیرد چه کاربردی باشد و چه حائز زیبایی بصری، ارزشمند است.المان عنصری است غیر کاربردی و تنها دارای ارزش های بصری است.برای خلق فضا،المان می تواند نقش بسزایی داشته باشد پس می تواند در معماری ارزشمند باشد.و انگاه که معماری را اینگونه تعریف کنیم،هرچه که در خلق فضای مورد هدف سودمند باشد،عملکردی محسوب می گردد.و انگاه است که زیبایی بصری جزئی از عملکرد می شود.باید توجه داشت که المان هایی که موزه ها، خانه ی انهاست،عناصر معماری شمارده نمی شوند مگر انکه در خلق فضایی مناسب خود بکار روند.کاربرد فرم و زیبایی بصری تار و پودی اند که در هم تنیده شده اند و معماری را خلق نموده اند.هنر در تزئینات خلاصه نمی شود.معماری موجودی زنده است که روحی دارد مطابق عصر و فلسفه ی خود.وارد کردن عناصر زائد در ان،حتی اگر هنری باشند،جنایت است که نباید ان را در پشت واژه ی تزئینات مخفی کنیم.فضا اگر پویا باشد،نیاز خود را می گوید.کمتر و بیشتر بودن را فضا می گوید نه معمار ان گفتاری بر معماری مدرن معماری هر سرزمین ریشه در نیازهای مردم ان سرزمین در زمان و مکان خودش دارد.علاوه بر این ریشه در سنن"فرهنگ و اقلیم ان دیار دارد.برای همین است که معماری را هویت یک ملت می دانند.معماری گوتیک با توجه به شرایط قرون وسطا بنا گشته"معماری کلاسیک بر اساس عقاید اسطوره ای مردم ساخته شده.و اما معماری مدرن.در پشت سبک های معماری"همگی فلسفه هایی بوده.در واقع می شود گفت:معماری زاییده فلسفه است پس برای مطالعه ی اثار معماری ناچار باید فلسفه ی انها را مورد بررسی قرار داد.معماری که پشت ان اندیشه و گفتاری نباشد در حد بنایی مد و فانتزی نزول پیدا می کند.انچه که در همگی انها مشترک یافت می شود توجه به تاریخ است.و اما گفتار معماری مدرن:نیاز مردم قرن بیستم.سبک های مختلف زاییده ی ملت های مختلف اند.اما اکنون با پیشرفت تکنولوژی شاهد جامعه ای یکپارچه در سراسرجهان امروزیم که نیازهای مردم ان کم و بیش مشابه هم اند.و این همان مدرنیته و مدرنیسم است.معماری مدرن ریشه در گذشته ندارد بلکه نگاهی به اینده ی پیش رو دارد و این تفاوت نقطه ی عطفی در تاریخ محسوب می شود.اما سوال اصلی اینجاست: معماری که خاستگاهش بیگانه باشد ایا برای سایر ملل بی هویت خواهد بود؟ اگر هویت یک بنا تطابقش با فرهنگ و سنن ان سرزمین باشد پس لاجرم معماری مدرن معماریی بی هویت است و این نقدی است که به خصوص از جانب پست مدرن ها بر پیکره ی مدرنیته وارد گشته است. معماری مدرن را بسیاری از ان غرب می دانند و از ان به معماری مدرن غربی یاد می کنند و این دو گانگی است که مراد نوشتار از ان است:اگر معماری مدرن را تنها به سبب خلق نخستین بناهای مدرن در غرب از ان مغرب زمین بدانیم انگاه است که براستی بیگانه خواهد بود و این در واقع مغایرت با فلسفه مدرن است.همانگونه که می دانیم مدرنیته محدود به مکانی خاص نمی شود که لفظ غربی برای ان قائل شویم و در واقع مدرنیته نهضتی است جهانی و فراگیر
نظرات شما عزیزان:
|